دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

نوگل باغ زندگیم

یاسینا اومد به دنیا

  یه خانم کوچولو به فرشته های پاک رو زمین اضافه شد... یاسینا دختر گل علی آقا دوست بابابی متولد 24مهر مصادف با عید قربان. پنجاه روزه بود رفتیم دیدنش، اون شب شما و محمد مهدی بعد از مدت ها همدیگه رو دیدین و حسابی بازی کردین. مامان سارا یادش رفت از نی نی جدید عکس خوشگل بندازه ...
25 بهمن 1392

بعد از مدت ها

   میدونی چند وقته فرصت نمیکنم بیام و برات بنویسم و عکسای قشنگت رو بذارم؟! الهی فدات شم تمام لحظاتم با تو میگذره پسر خوبم    یک هفته ای میشه که پیش مامان جون اینا هستیم، بابا امین شما، سفر کاری رفته بندرعباس. این چند وقت به شما که خیلی خوش گذشته، آخه کوچیکی و هنوز نبودن بابا رو حس نمیکنی، صبح تا شب با دایی جونا مشغوله باززززززی و انقدر شیرین شدی که حد و حساب نداره... خدا رو شکر از همه بابت خوب بودی عزیزدلم.    ولی من دیگه دلم حسابی تنگ شده با اینکه این بار در نبود همسرم مرد کوچکم کنارم بود، و کمتر دوری اذیتم کرد. به هر حال از همینجا میخوام بگم عزیزتر از جانم، گرمای وجود من و محمدحسین، امینم، با تو خ...
7 بهمن 1392

یه سال و یه ماه

  امسال محرم و صفر شما عزادار کوچک سیدالشهدا علیه السلام هم با مامان و بابا به مراسم روضه رفتی. بعضی شب ها مجلس حاج آقا سبط و تاسوعا و عاشورا هم منزل آقای فرزانه فر. چقدر پسر خوبی بودی، با بچه ها سرگرم بازی و نقاشی و خوراکی خوردن. فدای دستای کوچیکت که روز عاشورا سینه زدن رو یاد گرفتی... یااباعبدالله الحسین دستان فرزندم را رها مکنید، تا همیشه عزادار و خادم شما باشد بحق طفل مظلومتان حضرت علی اصغر علیه السلام ان شاالله حسین جووووووووونم نی نی ها رو سوار ماشینش کرده ببره د د به قول زبون شیرینش  هدیه تولد محمدحسین از طرف مامان بابا عشق شما عمر شما نفس شما جیگر شما این آقای گوزن چی میگه؟؟؟؟؟...
5 بهمن 1392

عکس - یازده ماهگی

زیارتت قبول پسر کوچکم... سفر بسیار خوبی بود در کنار همسرم محمدحسینم پدر و مادر عزیزم برادرای گلم و دایی محمدم. زیارت عالی روز عرفه و عید قربان و نهایتا هم عروسی یگانه جان. نفس مامان روز آخر یه کوچولو سرما خورد... و یک هفته ای درگیر بودیم! فدات شم عزیزم که میری سر اسباب بازی ها و حسابی کیف میکنی و من هم از تماشای کودکانه هات سیر نمیشم.... تو ماشین که هستی یا میخوای با برف پاکن بازی کنی یا صدای ضبط رو بلند کنی.. .. جلسه ی دوره منزل خاله نیلوفر که یه مهمون عزیز داشتیم، زینب خانم. اون روز نمیدونم شما پسر مامان چرا انقدر بد خلق و ناآروم بودی و جفتمون حساااااااااااابی خسته شدیم دیگه تو بغل بند نمیش...
19 آبان 1392

اولین غدیر و تولد یکسالگی

      مبارک باشه بزرگ شدنت عزیییییییییییییییییییییزدلم    چه قدر خوشحالم که امسال روز عزیز عید غدیر به بهانه ی این جشن بزرگ نزدیکانمون رو دعوت کردیم و برای شما هم تولد گرفتیم.    ...کلی حرف دارم دردانه ام، از لحظه لحظه ی این یک سال که به برکت وجودت زندگی ما صد چندان زیبا شد! الحمدلله رب العالمین    فعلا فقط تولدت مبارک، تا یه فرصت مناسب که خودت مهیا کنی، بیام و مفصل برایت بنویسم دلبند مادر! سبد هدیه های کوچولوهایی که مهمون جشن ما بودن! اینم کیک باب اسفنجی که پسرم عاشقه کارتونشه... ... ...
13 آبان 1392

دلم به تاب تاب افتاد

گل پسرم راه افتاد دلم به تاب تاب افتاد محمد حسین جان اولین قدم های محکمش را با صلابت برداشت. دقیقا در یکسال و یک روزگی. ده روزی میشه که بدون کمک روی پاهایت می ایستی و این اولین ایستادن ها چقدر هم برایت خوشایند و جذابه! خودت برای خودت دست میزنی... حالا دیگه کم کم به راه افتادی فدای اون قد و قامت ریزه ات... مصداق بارز نیم وجبی هستی پسرک زیبای من.. . ...
13 آبان 1392

خیال کن که غزالم

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد / جدا زدامن مادر، به دام دانه بیفتد ز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامت / بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد به کارآنکه برون ازبهشت گشته عجب نیست / که در جهنم غربت، به یاد خانه بیفتد نشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهی / خدای را که مبادا، دل از نشانه بیفتد دلم به کشتی کربت، به طوف لجه غربت/ چو از کرانه ی تربت، به بیکرانه بیفتد شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران / که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی / همه سکندر و دارا، کزین فسانه بیفتد خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو / بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد الا غریب خراسان، رضا مشو که بم...
22 مهر 1392

عکس - ده تا یازده ماهگی

همه بود و نبودم، پسرم شیرین زبونم این روزها که قشنگترین خاطرات را برایم میسازی بسیار بازیگوش و پر انرژی هستیییییییییییی. حدیث زیبایی از مولامون حضرت امام کاظم علیه السلم خواندم که: خوب است بچه در کودکی بازی گوش باشد تا در بزرگ سالی بردبار گردد، وشایسته نیست که جز این باشد. (کافی-ج6) این کلام امام صبر مادری را که هر از گاه سر میرود فروکش میکند... خدا رو شکر که شما در کودکی مصداق سخن امام هستی، که انشاالله این روزها را شاهانه سروری میکنی به امید اینکه در بزرگسالی هم همانگونه باشی که حضرت فرمودند... بالاخره این ماه دو تا دندون در ده ماه و بیست روزگی و دو تا دیگه هم چند روز بعدش خودنمایی کردن. خیلی اذیت شدی پسرخوبم...
20 مهر 1392

عکس - نه تا ده ماهگی

   بالندگی پسر نازنین ما در این روزها که نم نمک بوی میلاد یک سالگی اش می آید: با دستان کوچکت، الله اکبر میکنی، بوس میفرستی، بای بای میکنی، گل یا پوچ یاد گرفتی، هر کس و هر چیز را که میشناسی با انگشت اشاره نشان میدهی و.... از همه دلنشین تر یاد گرفتی برای سلامتی امام مهربانت صدقه می اندازی... الهی فدای بزرگ شدنت... این لباس سوغات دایی امیرعلی بود از کربلا، خوش به سعادتش سفر دو روزه ی تعطیلات عید فطر به شهرستانک به همراه خاله مهروز و عمو هادی ، که بسیار خوش گذشت این ماشین ها واسه طفولیت بابا امین جان بوده ها!!! عاشق این دلبری های شبانه ام... بعضی شب ها قبل از خواب در اوج خستگی انقدر با...
1 مهر 1392