خیال کن که غزالم
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد / جدا زدامن مادر، به دام دانه بیفتد
ز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامت / بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد
به کارآنکه برون ازبهشت گشته عجب نیست / که در جهنم غربت، به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهی / خدای را که مبادا، دل از نشانه بیفتد
دلم به کشتی کربت، به طوف لجه غربت/ چو از کرانه ی تربت، به بیکرانه بیفتد
شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران / که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد
جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی / همه سکندر و دارا، کزین فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو / بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد
الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد / اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد
امشب عازمیم، امشب زائریم، اگر خدا بخواهد...
صبح فردا را در حرمش سلام میدهی پسرنازنینم، چه صبحی! طلوعه روز عرفه...
آنقدر برایت گفتم و هر صبح از پشت قاب تلویزیون حرم را دیدی و سلام دادی که تو هم مشتاقی به رفتن...
آقا جان کم همتی ما را ببخشید که یک سال و اندی ست از دور شما را زیارت کرده ایم...
با دلی خسته پر میکشم به سویتان تا جانم دهید و قلبم را مصفا کنید برای زندگی در این دنیای نابسامان...
امام مهربانم، چشمانم عجیب محتاج دیدار ضریح و صحن و سرایتان، دستانم خالی تر از همیشه و دلم زنگار گرفته تر از هر بار...
جز صبر از هجوم بلا نیست چاره اى غیر از رضا به سر قضا نیست چاره اى
خواهى اگر نجات ز امواج حادثات جز التجا به آل عبا نیست چاره اى
٢٢مهر٩٢