دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نوگل باغ زندگیم

عکس - دو تا سه ماهگی

لباس قشنگ شما کار دسته نجمه جان دوست خوبه مامانه اولین اسباب بازی شما که میتونی با دستای کوچولوت بگیریش، اسمشو  فنچولک گذاشتیم محمدحسینم وقتی سر حالی از بازی کردن و دست و پا زدن تو پارکت کلی ذوق میکنی اینم کالسکه سواری تو خونه!!! ...
23 بهمن 1391

عکس - يک تا دو ماهگی

از حمام اومدی و چشمای قشنگت داره از خواب میره.. تو دل باباجونی پسر م با این جورابای نازت چرا صورتت رو ناخن کشیدی دورت بگردم؟ این لباس خرسی هدیه ی دوست خوبمه که متبرک شده بود به خانه کعبه! محمد حسین و ریحانه جان منزل خاله مرضیه اولین مهمونی دو تا داداشی عماد و عرفان عزیز و گل پسر قند عسل مامان. نشد با هم یه فوتبال بزنیدااا پستونکش خوشمزست؟! صبح ها با آویز موزیکال تخت خوابت حسابی ذوق میکنی ...
19 بهمن 1391

آلودگی هوا

   متاسفانه چند هفته ای میشه که مجبوریم تو هوای آلوده نفس بکشیم! این معضل هم یکی از دردسرهای این دنیاست پسرکم.    آخر هفته گذشته به اتفاق مامان و بابای عزیزم شما رو بردیم دماوند پیک نیک، فرار از تهران!!!    خوش گذشت و شما هم بی اندازه آااااااقا بودی و خوب هوای تمیز خوردی و حسابی کیف کردی.    از همه مهم تر که از ساعت 4 بعداز ظهر خوابیدی تا 5صبح فردا!!! ماشاالله. فکر کنم اولین باری بود که اکسیژن خالص تنفس کردی طفل معصومم... اینم چند تا عکس از اولین گردش آقا محمدحسین عجب این بخاری صحرایی چسبیدا!!! بازی با باباجون قند عسلم چشماتو از آفتاب بستی و اخم کردی ...
19 بهمن 1391

فرحة الزهرا سلام الله علیها

شیعه به تولی ار مسلم گردد با رکن تبری است که محکم گردد یا فاطمه لعن قاتلت روزی ماست یا رب نکند روزی ما کم گردد    قال رسول الله صلی الله علیه و آله : گرداگرد عرش الهی نود هزار ملک هستند که هیچ تسبیح و عبادتی ندارند مگر اطاعت از علی ابن ابیطالب علیه السلام و بیزاری جستن از دشمنانش و استغفار برای شیعیان. /بحارالانوار، ج40، ص95 جدا شده از خدا جدا شده از رسول جدا شده از کتاب هر که ز حیدر جداست!    قال رسول الله صلی الله علیه و آله : هر کس از لعن نمودن کسی که خداوند او را لعنت نموده خودداری نماید، لعنت خدا بر او باد. /بحارالانوار، ج2، ص202 خواهی که غبار جر...
10 بهمن 1391

یک جفت پدر و پسر

وقتی دو همکلاسی هم دانشگاهی میشن! شهد شیرین تاهل رو مینوشن! و هم زمان به خدمت سربازی مشرف شده... و اندکی پس از اخذ درجه سروانی نشان افتخار آقای پدری را کسب میکنن!   محمد مهدی جان سه ماه و یک روزه و محمد حسین جان دو ماهه  ٨دی٩١ ...
11 دی 1391

شاگرد جدید

  صلی الله علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی آقا محمدحسین خان در چهل و هفت روزگی که بارش اولین برف زیبای پاییزی هوا را نسبتا سرد کرده بود در نهایت متانت و آقایی در کلاس مامان سارا شرکت کرد! پسرم قراره علامه کوچولو بشه! شاگرد جدید حضرت، انشاالله همیشه با مامان همراهی کنی. مطمئنم پای درس استادای خوب نشستن واسه شما گل پسری هم کلی خیر و برکت داره، همونطور که ٩ماه تو دل مامانی رفتی و اومدی و فکر کنم شما بهتر از من درسا رو یاد گر فتی. مهربونم خدا! کاش زنده باشیم و ببینم که محمدحسین ما شده خادم المهدی صلوات الله علیه . همه شادی دنیا و آخرت من و بابایی به خوب امانتداری کردن از شما هدیه ی پروردگاره... ...
11 دی 1391

چهل روز با پسرم

انگار همین دیروز بود که ما فهمیدیم پدر و مادر شدیم... چه لقب بزرگ و زيبايى! مادر. چشم بر هم زدنی چهل روزگی آقا پسرمون هم گذشت. البته الآن که مامانی داره نوشتن خاطرات این چله ی دوستداشتنی رو تکمیل میکنه شما دو ماهه شدی عزیزم! شب های اول تولدت سخت شیر میخوردی،   لب و دهن کوچولوت خيلی زود خسته ميشد، مامانی با جون و دل حوصله میکرد تا خوب سیر بشی جوجه ی نازم... بابای مهربون هم میذاشتت رو شونش تا بادگلو بزنی و دلت درد نگیره. (البته این پرسه همچناااااااان ادامه داره!) موقع خوابيدن آروم قنداقت میکردیم که دستای کوچیکت نپرن و از خواب ناز بیدار نشی. بابایی بعضی وقتا به پهلو میخوابوندتت، لاله ی گوشت انقدر ظریف بود که همش...
10 دی 1391

خاطره ى زایمان

   روز تولد محمدحسین جان، به تاکید شب گذشته ی خانم دکتر، من و همسرم صبح زود بعد از نماز رفتیم مطب. دکتر بهم گفت برم خونه و یه صبحانه سبک بخورم و با وسایلم برم بیمارستان، برام خیلی غیر منتظره نبود، دلم زودتر از دکتر بهم خبر داده بود که همین امروز و فردا مسافرم از راه میرسه...    خدا رو صد هزار مرتبه شکر، با آرامش کامل و به همراهی دو تا مامان جونا رفتیم که کوچولوی نازم رو بیاریمش خونه...    ساعت ١٠ بیمارستان بودیم. من از همون اتاق لیبر به کلی از دوستان و نزدیکانم اس ام اس دادم که برای سلامتی پسرم دعا کنن... از لطف همه یک دنیا ممنونم. خودم هم یاد همگی بودم، من که قابل نیستم واسه دعا کردن ولی خدای خوبم خودش...
12 آذر 1391