یه سال و یه ماه
امسال محرم و صفر شما عزادار کوچک سیدالشهدا علیه السلام هم با مامان و بابا به مراسم روضه رفتی. بعضی شب ها مجلس حاج آقا سبط و تاسوعا و عاشورا هم منزل آقای فرزانه فر. چقدر پسر خوبی بودی، با بچه ها سرگرم بازی و نقاشی و خوراکی خوردن. فدای دستای کوچیکت که روز عاشورا سینه زدن رو یاد گرفتی...
یااباعبدالله الحسین دستان فرزندم را رها مکنید، تا همیشه عزادار و خادم شما باشد بحق طفل مظلومتان حضرت علی اصغر علیه السلام ان شاالله
حسین جووووووووونم نی نی ها رو سوار ماشینش کرده ببره د د به قول زبون شیرینش
هدیه تولد محمدحسین از طرف مامان بابا
عشق شما عمر شما نفس شما جیگر شما
این آقای گوزن چی میگه؟؟؟؟؟
یه روز زیبا و نسبتا سرد پاییزی رفتیم پارک ملت که شما از دیدن حیوونا خیلی خوشحال شدی.
اینجا هنوز راه نیفتاده بودی و دست بابایی رو میگرفتی و تاتی تاتی میکردی...
اولین نقاشی گل پسرم!
البته چشم مامان سارا رو دور دیدی و اولین طرحت رو هم رو دیوار زدی..
شرح حاااااااااااااله این روزهای آشپزخانه و کابینت ها
خدا رو شکر دیگه خیلی بهتر از قبل میخوابی فقط بعضی شب ها انقدر غلت میزنی و پشتک و کله به بالای تختخواب و عمود به مامان و بابا!!! که واقعا نمیدونم چراااا
بله همچنان بین ما میخوابی. بعد از تولدت چند شبی جدا شدی ولی خب نشد که بشه
آذر 92