دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نوگل باغ زندگیم

دل را دریا باید کرد

1392/5/8 13:54
416 بازدید
اشتراک گذاری

...

چقدر زیاد است سهم مادر از دلواپسی های فرزندش!!!

از لحظه ای که او را در وجودش حس میکند تا.... تا همیشه

   شب شروع ماه مبارک رمضان نزدیک مغرب، از منزل دوستم برمیگشتیم، سوار ماشین که شدیم شما پسر بازیگوشم چشم بر هم زدنی دستت رو بردی سمت جعبه کادویی که روی صندلی بود و یک لحظه دیدم تمام دستت غرق خون شد... دو تا انگشتت با شیشه ی قاب عکس برید...

   لحظه ی اول ترسیدم، فکرم قفل شده بود، با یک دست، دست کوچولوی سفیدت رو که شرشر خون بود گرفته بودم و با دست دیگه اشکاتو پاک میکردم...

   حسی از درون، دلم رو قرص کرد و مهلت دستپاچه شدن که تنهایی چه کنم ؟! و استرس داشتن رو بهم نداد... پشت فرمون محکم گرفتمت تو بغلم و در حاله شعر خوندن که هواست پرت بشه سریع رسوندمت بیمارستان...

   نزدیکترین کس به بیمارستان پدربزرگم بودن که با فاطمه جان دختر عموم اومدن اونجا، بابا امین هم بالاخره یک ساعت بعد از وقوع حادثه موبایلش آنتن داد و از کلاس حاج آقا فریدونی خودش رو رسوند به من و شما، باباجون و دایی امیریوسف هم از راه دماوند یک سره اومدن پیش ما. خلاصه خوب همه رو زبون روزه ای تو بیمارستان دور هم جمع کردی آقا پسر!!!

به خیر گذشت...

   الحمدلله که از بند انگشتت بالاتر بود، الحمدلله که بخیه نخواست، الحمدلله... فقط چون خونش بند نمیومد که به قول دکتر دلیلش اینه که انعقاد خون بچه ها کنده!!! و زخمش ناجور بود پانسمان کردن، وای خدا اگه میخواستن اون انگشتای کوچیکت رو سوزن بزنن من میمردم...

صد هزار مرتبه شکر...

   خدای رحیم و قادرم، از نیرویی که به من دادی، از دلی که برایم دریا کردی و از این حس غریب مادرانه که در دلم غوغا کرد بی نهایت سپاس...

   کمکم کن... پسردلبندم کوچک است و اول راه زندگی، او را حتی از نبودنش و بعد از آمدنش به دنیا و تا همیشه به تو سپردم، صحت جسم و روحش را در پناه بزرگیت زیر سایه ی حجتت برای لحظه لحظه ی عمرش عاجزانه خواهانم...

م ح

محمدحسینم،

در این روزهای ماه مبارک رمضان شما نور چشم ما نه ماهگیت را سپری میکنی،

چه رنگ زیبایی دارد زندگیمان با حضورت،

دوستت دارم از نوع دوست داشتنی خاص!!! نمیدانم با همه ی دوست داشتن های دنیا فرق میکند...

عزیز مادر، همه هستی ام، گل نوشکفته ی باغ زندگیم، مراقب خودت باش تا سربلند و تنومند سبز شوی مرد کوچکم... به حق صاحب این ماه مولامون امیرالمومنین علی علیه السلام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله نورا
9 مرداد 92 12:29
ای وای عزیزم... اشک من و که دراورد این پسر ایشا... همیشه شادو سلامت باشید... هزار بار اون دستای کوچولوش رو ماچ کن از طرف من
فاطمه
11 مرداد 92 23:17
صورت نگران تو اون شب كه از محمدحسين كوچولو با اون دست خونيش بيشتر ترسيده بودي رو فك نميكنم يادم بره! خدارو شكر كه به خير گذشت
نفیسه فرجاد
13 مرداد 92 11:51
الهی بمیرم برای بزرگ مرد کوچکمون که مصدوم شده و این جوری مظلوم خوابیده انشاالله صاحب اسمت نگه دارت باشه عسلی