دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

نوگل باغ زندگیم

عکس - هشت تا نه ماهگی

1392/5/23 18:41
543 بازدید
اشتراک گذاری

   این ماه کلا متحول شدی پسر قشنگم!!! اتفاقهای خوبی داشتیم به لطف خدا.

چهار دست و پا راه افتادی، غذا خوردنت خیلی بهتر شده، برامون سخنرانی میکنی (اد دد نانا م م ب ب و ...) بازیگوش شدی حسااااااااااابی

قلب   قلب   قلب

عزیزدل مامان در کنار دو قدم نو رسیده، مریم خانم و آقا مصطفی دوقلوهای ناز خاله فاطمه

م ح

 گوش شیطونه کر مقاومتت برای قطره آهن و آ-د کمتر شده، از هر پنج شش بار دو سه دفعه رو به زحمت و بازی میخوری!!!

م ح

        مبارکه مبارکه

شب ششم ماه مبارک رمضان، در هشت ماه و شانزده روزگی با تلاش فراوان دو سه قدم چهار دست و پا اومدی، قبل از اون هم چند باری فقط به عشق برداشتن مهر از جانماز مامان، یک قدم اومده بودی عزیزدلم...

تازه همون روز دست دسی رو هم یاد گرفتی کوچولوی نازم...تشویق

م ح

....بعد از اون دیگه کم کم دستت رو گرفتی به کمد و کشو و مبل و... یه کوچولو بلند شدی، که البته اولش خطرناک بود! چون هنوز قدرت و تعادل نداشتی و سقوط میکردی و گرییییییییه...

از دو هفته بعد از چهار دست و پا تقریبا روزهای آخر ماه هشت اوضاع بهتر شد، دستت رو میگیری و با یاعلی قوی و محکم روی پاهای نازت وایمیستیتشویق

م ح

 الهی فدات بشم که غذای خودت رو دوست نداری و مثله آدم بزرگا پلو جوجه میخوری!!!

وصف حلیم خوردنت هم نگفتنیه... ماشاالله. نوش جون نازنینت. شکر خدا یه چیز پیدا شد که شما نفس مامان دوست داشته باشی!

م ح

 راستی این ماه یه مناسبت شیرین داشت، اگه گفتی؟ قلب 5مرداد86 سالروز عقد مامان سارا و بابا امین.

شبش سه تایی رفتیم بیرون. اول دریاچه چیتگر که شما کلی آب بازی و کیف کردی و بعدش هم برای شام رفتیم عروس لبنان.

شما گل پسرمون در کمال ناباوری بهترین هدیه رو به ما تقدیم کردی...

یک ساعته کامل راحت و آسوده تو کالسکه خوابیدی تا مامان و بابا بعد از ماه ها یک شام عشقولانه بخورن. ممنونتیم عزیزم.

م ح

وااای از شبهای احیا، قشنگتر از هر فرشته ای کنار من میخوابیدی آرومه جونم...

م ح

 ....و در این روزهای سراسر خوشبختی من و تو، که هر لحظه اش هیجان انگیز ست و نو!

راه رفتنت سرعت گرفته و باید بیشتر و بیشتر مراقبت بود،

چیزی بر خلاف میلت باشد گاه با اعتراض معصومانه و گاه با صدای بلند دل از ما میبری،

چه بگویم از بودنت سر جانماز، که بازی با مهر و تسبیح را به همه چیز ترجیح میدهی، وقتی میگویم محمدحسین الله اکبر، مهر را به نشانه ی بوسیدن روی لب های کوچکت میگذاری.. ای خداااااااااا

وقتی شیر میخواهی خودت به سراغم می آیی که حسش از پرواز زیباتر است..

...خلاصه جناب پادشاه خوب فرمانروایی میکنید... و کم کم قلمروی شما در حال گسترش است.

برخی از برنامه های روزانه ی آقازاده!!!

سرکشی به کشوی روسری های مامان، آیینه ی کمد، در کمد، لولای در حمام، زیر فرش ها، سبد سیب زمینی و پیاز، کابینت های آشپزخانه، ماشین ظرفشویی و... کلا هر چیزی که بی ارتباط به شما و اتاقت و اسباب بازی هات باشه.

م ح

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نفیسه فرجاد
4 شهریور 92 13:01
الهی فدات بشم که بزرگ شدی عسلیدلم خیلی برات تنگ شدهارزو داشتم چهار دست و پا راه رفتنت رو ببینم فسقلی
مامان ريحانه
12 شهریور 92 0:26
عزيز خاله كه دلم براي صورت ماهت يك ذره شده آخه چقدر بلايي تو.مي بوسمت عزيزمممم
فاطمه
14 شهریور 92 7:09
بچه ها سرعت بزرگ شدنشون زياده و اين تغيير و تحولات هر روزشون واقعا شيرينه خيييلي خيييلي لذت بخش! مخصوصا كه مثه آقا پسر ما عشق هم باشه😘😘😘😘😘