السلام علیک ایتها المظلومه
شهر آبستن غمهاست، خدا رحم کند!
شهر این بار چه غوغاست، خدا رحم کند!
بوی دود است که پیچیده، کجا میسوزد؟
نکند خانه ی مولاست؟ خدا رحم کند!
هیزم آورده که آتش بزنند این در را...
پشت در حضرت زهرا سلام الله علیها ست، خدا رحم کند!
همه جمعند و موافق که علی علیه السلام را ببرند...
...و علی علیه السلام یکه و تنهاست، خدا رحم کند!
غزلم سوخت، دلم سوخت، دل آقا سوخت...
روضه ی ام ابیهاست خدا رحم کند!
آجرک الله یا صاحب الزمان صلوات الله علیه
محمدحسینم پسرم امروز شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها بود و شما هم مثل همه بچه شیعه ها در مراسم روضه و دسته ی عزاداری شرکت کردی. مثل سالهای قبل رفتیم خیابان یخچال-کی نژاد، سخنران هم دکتر خویی بودن که انشالله خدا عمر با عزت بهشون بده، مثل همیشه پر بار و عالی.
شکر خدا آروم بودی و یکمی هم تو دل مامان خوابیدی، تو دسته عزاداری هم که فعلا جای شما بغل و رو شونه ی باباس... تا انشاالله پسرمون بشه مثل نوجوونایی که امروز خاک به سر و صورت مالیده، پای برهنه، با جون و دل خدمته عزادارای اهل بیت علیهم السلام رو میکردن...
امروز تو دسته میخوندن:
از پیش چشمان ما نمیرود یا زهرا
آن ناله های بی امان آن شعله ها و تازیان
ای پاره ی قلب نبی بشنو تو این بانگ جلی
حیدر امیر المومنین علیه السلام ، حیدر مولا
تا کی بگو ای سرور دیده به راهت مادر
از پشت در، ای نور عین خوانده تو را ام الحسین علیه السلام
یا صاحب الزمان مدد الغوث و الامان مدد
مهدی بیا مهدی بیا مهدی بیا
بابایی امروز یه کتاب برای شما خرید تا وقتی بزرگ شدی مامان قصه ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها رو از روش برات بخونه...
این عکس رو امروز جلوی در خونه ی روبه رومون از شما وبابایی انداختم. راستی روضه های مامان جون زهره هم از آخر این هفته شروع میشه، پارسال روز اول مجلسشون بود که بهشون گفتم دومین نوه ی گلتون تو راهه... امسال هم که خود شما تو روضه ها هستی... الحمدلله
25فروردین92
ریحانه خانوم خانوما هم اومده بود خونه مامان جون شما روضه