نی نی منتظرتیم
به گفته ی خانم دکتر موسویشما باید همین روزا میومدی آقا پسرم، یعنی تقریبا ١٠ روز زودتر از ٤٠هفته کامل. پس کجا موندی فدات شم؟!
عرفه و عید قربان هم گذشت خبری نشد.. گمون کنم منتظر عید غدیری عزیزم!
البته این شبا هم کم بلاگیری نمیکنی! مخصوصا همین امشب و در حال حاضر...شدیدا غیر قابل پیشبینی هستی!
ساعت ١١:٢٥ شبه. بابایی ١٠ بود رفت بخوابه این شبا بهانه ی زود خوابیدن آقای پدر اینه که نصفه شب باید پاشیم بریم بیمارستان.
منم رفتم که زودتر بخوابم ولی شما جیگر مامان اصلا دلت نمیخواست بخوابیم . گهواره ی قشنگت کناره تخته، باورم نمیشه اینجا معصوم و زیبا خوابیده باشی و دستای کوچیکت تو دستام باشه... چه حس نزدیکی!
امروز برام خیلی عالی بود. دو هفته بود نتونسته بودم برم جلسه، دلم گرفته بود.. امروز دوستای خوبم زحمت کشیدن اومدن خونه ی ما تا کلاسمون اینجا برگزار بشه.
بعد از کلاس هم به عادت زیبای هرسال چون نزدیک عید غدیر هستیم دسته جمعی خطابه ی غدیر رو خوندیم و ناهار هم مهمان دستپخت خوشمزه ی استادمون بودیم.
دوستای عزیزم یه کیک خوشگل واسه شما پسر گلم اوردن، از همشون ممنونم که امروز در کنارم بودن تا من و محمدحسین جان هم از فیض خوندن خطبه غدیر بی نصیب نباشیم. راستی اگه بدونی چه بارون قشنگی بارید! شیرینی لحظات امروز رو دو چندان کرد...الحمدلله.
اینم عکس کیک نی نی:
مرسی خاله جون های گلم
٦آبان٩١