دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نوگل باغ زندگیم

بابایی و کوچولوها

    بابا محمدامین خیلی کوچولوها رو دوست داره و همیشه باهاشون مهربونه. بچه ها هم بابایی رو خیلی دوست دارن، با عشق و با حوصله باهاشون حرف میزنه و بازی میکنه..        مطمئنم بابایی شما رو از همه کوچولوهای دنیا بیشتر دوست داره عزیزدلم... 17مرداد91 ...
22 مهر 1391

ماه مبارک رمضان

   به نام خدا    پسر عزیز ما دیگه حسابی ابراز وجود میکنه و مامان و بابای مهربونش هر روز خوشحال تر از قبل میشن و خدا رو شکر میکنن.    الآن تو ماه مبارک رمضان هستیم، شما بیست و شش هفتت تموم شده. مامانی به خاطر مسافر کوچولوش نمیتونه هر روز رو روزه بگیره، نمیدونم اگه روزه باشم تو حالت چه جوریه؟! کاش به مامان میگفتی...    بابایی هر شب کلی باهات حرف میزنه و با پسرش کیف میکنه.    ما خیلی دوستت داریم و برای سلامتی و عاقبت به خیریت دعا میکنیم، تو هم با معصومیتت به دعاهای مامان و بابا آمین بگو عزیزدلم..    انشاالله که نامدار بشی و سرباز و خادم حضرت مهدی علیه السلام. منتظ...
22 مهر 1391

لباس 44سانتی!

  ا ین سرهمی که مامانی تن عروسک کرده واسه شما پسر گلمه، شاید این اولین لباسی باشه که تنت میکنم، چون از همه لباسات کوچیکتره! بابایی باورش نمیشه که شما وقتی به دنیا میای انقدر کوچولو باشی!!! قد لباس رو با خط کش اندازه گرفتم ٤٤سانتی متر بود! امروز از مجله نی نی اس ام اس اومد که هفته ٢٨،  نی نی شما ٣٢ سانت است... الهی فدات شم هنوز باید کلی بزرگتر بشی تا لباست اندازت بشه پسرکم.  تصور دست و پاهای ناز کوچولوت، بغل کردن و بوسیدنت.. وای چه قدر شیرینه! خدا حافظت باشه نفسکم 16شهریور91 ...
22 مهر 1391

اردوی جاجرود

    محمدحسین جان امروز بهت خوش گذشت پسرم؟ هم هوای عالی خوردی و هم غذاهای خوشمزه. مامانی هم که به قولش به دکتر وفادار بود و استراحت کرد تا شما جیگر مامان تپلی بشی.     امروز با دوستای جلسه رفتیم لواسان بالاتر از سد لتیان، به یاد اردوهای مدرسه، خیلی خوش گذشت. هوا خنک بود و حتی شاید بهتر باشه بگم سرد!     راه خیلی نزدیک نبود ولی الحمدلله راحت رفتیم و همه خاله ها حواسشون بود که مواظب کوچولوی من باشن، آقای راننده هم توجیه شده بود که بار شیشه داریم.    روز خوبی بود، من که از بودن با پسرم و هوا و طبیعت زیبا لذت بردم.    راستی عزیزدلم ببین دارم برات شال گردن می...
22 مهر 1391

شعر نی نی

این شعر از زبون تودلی های کوچولو واسه مامانای مهربون سروده شده با ریتم "عروسک قشنگ من" بخونیدش   سلام سلام صبحت به خیر مامانه خوبم توی دلت دیشب تا صبح راحت خوابیدم الآن که وول وول میخورم بدون گشنمه تو رو خدا معطل نکن بخور صبحونه آخه من میخوام زودتر تپل شم بیام به دنیا پیش تو باشم یه پسر خوشگل بلا با لپ قرمز نمیکنه مهر تو رو فراموش هرگز مامان جونم از صبح تا حالا چه قدر راه رفتی به جون تو سرم گیج رفت یکم نشستی آخه باید لالا کنی تا جون بگیرم تو دلتم، منتظرم، تا که بزرگ شم   مامان خوبم مواظبم باش قرآن بخون و یاد خدا باش   این هفته های آخرم زودی میگذره...
22 مهر 1391