دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

نوگل باغ زندگیم

حال و هوای ماه آخر

1391/7/26 22:51
265 بازدید
اشتراک گذاری

   پسر خوبم در چه حالی؟! من و بابایی که از نزدیک شدن به دیدن روی ماهت خیلی خوشحال و هیجان انگیزیم، آخه قراره شما با اومدنت خوشبختی ما رو تکمیل کنی عزیزدلم..

الآن تو هفته سی و ششم هستیم، دیگه چیزی نمونده ها! آماده ای واسه به دنیا اومدن؟

محمدحسینم، امروز از صبح که بیدار شدم کلی باهات حرف زدم و برات شعر خوندم و... کار هر روزمهقلب عصری چقدر خوشحال شدم که بابایی کلاس نداشت و زودتر از هر سه شنبه اومد. بعد مغرب یه شام سبک آماده کردم و رفتیم پارک، پارک روبه رو برگ سبز که برامون خیلی خاطره انگیزه.

بابای مهربون خیلی به فکر من و شماست، هواخوری خوبی بود، دلم باز شد... مامانی این روزا کم حوصله شده، دعاش کن عزیزدلم.

   چند وقته عصر به بعد که میشه تکونای شدید میخوری (الحمدلله)، فکر کنم چون بابا میاد خونه میخوای خودتو براش لوس کنی! همش سمت راست دل مامانی، چه خبره اونجا که چسبیدی بهش دورت بگردم؟!ابرو

   بذار یکم از حال و هوای اطرافیان پسرم  تو این روزا بگم...

مامان شما آقا کوچولو این چند روز گذشته رو این جوری سپری کرده: دردو دل و گپ زدن با قندعسل، مرور مطالب کلاس سلامت مادران، ورزش های توصیه شده، استراحت بالاجبار، لیست کردن خوندنی هایی که مونده و کارایی که باید انجام بده، آماده کردن ساک بیمارستان و... یکم نگرانی و خستگی جسمی و... البته منتظر رسیدن به یکی از قشنگترین روزهای خدا و...  نهایت لذت بردن از این آخرین روزهای تکرار نشدنی.

آقای پدر بی اندازه بی تاب و مشتاقه اومدن کوچولوش و انصافا حسابی به فکر و نگرانه همسرش. شبا که بپر بپر میکنی و گردباد میشی کلی با شما حرف میزنه و سفارش میکنه که مراقب مامانی باشی و یه وقت اذیتش نکنی...

بابایی میگه تا شب عیدغدیر بیشتر طاقت نمیاریم، همون شب منتظر اومدنت هستیم...بغل البته هر وقت اراده و خواست خدا باشه قدمت رو چشم نفس من و بابا.

مامان شیلای عزیز سخت مشغوله کارای پایان نامه دانشگاست، که انشاالله با دعا و  به برکت قدم شما نوه ی گلشون عالی به نتیجه میرسه. و البته کلی به فکر من و شما و هر لحظه از روز جویای حالمون...

پدربزرگ جان بیشتر اوقات سر کارگاه و ساختمان و شدیدا در حال لحظه شماری واسه روز موعود.

دایی جون ها هم تو دنیای خودشون با شما مسافرکوچولو کیف میکننهورا و البته مدام به دنباله نوساناته دلار و سکه!

عمه کوچیکه همون افروز خانم خودمون هم داره حسابی درس میخونه واسه کانون وکلا، که با دعای شما و تلاشش قطعا موفقه.

   ...خلاصه همه مشغوله گذران زندگی هستن و.... مشتاق و منتظر قدم نو رسیده!

 20مهر91

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پدر بزرگ خوش بخت!
3 آبان 91 23:27
ساراي عزيزم
زيباييهاي وجودت نعمتي است بيكران كه خداوند به من حقير عطا نموده است و با بدنيا آمدن محمد حسين عزيزم إحسان و كرمش چون باران زيباي ديشب بر ما خواهد باريد.
وجود محمد امين عزيزم چون نام زيبايش امانتداري برازنده و لايق از نعمات ديگر اوست.
خدايا وجود دختر عزيزم و مغز بادام شيرینم را در گذر ورود به دنيا سلامت بدار.

وااای خدای من شکرت از این همه مهربونی، شکرت واسه پدر و مادر نازنینم، و هزاران بار شکر برای تمام زندگیم..